کشنده و برندۀ کشتی. کشتیبان. ملاح. (از برهان) : به دریا و خشکی ز کشتی کشان هر آنکس که داد از شگفتی نشان. اسدی. یکی گفت دیگر ز کشتی کشان که دیدم دگر ماهیی زین نشان. اسدی. بفرمان کشتی کش چاره ساز جهانجوی از آن سیلگه گشت باز. نظامی. ، کنایه از مردم شرابخواره و باده پرست. (از برهان) (ناظم الاطباء) : کرده طلب کشتی دریافشان کشتی رز داد بکشتی کشان. امیرخسرو
کشنده و برندۀ کشتی. کشتیبان. ملاح. (از برهان) : به دریا و خشکی ز کشتی کشان هر آنکس که داد از شگفتی نشان. اسدی. یکی گفت دیگر ز کشتی کشان که دیدم دگر ماهیی زین نشان. اسدی. بفرمان کشتی کش چاره ساز جهانجوی از آن سیلگه گشت باز. نظامی. ، کنایه از مردم شرابخواره و باده پرست. (از برهان) (ناظم الاطباء) : کرده طلب کشتی دریافشان کشتی رز داد بکشتی کشان. امیرخسرو
کشت زار. مزرعه: از آن چیزها نیز یکی آن بود که اندر خزینه فرش بساطی بود آن را باز کردندی و بدان نشستندی بدان وقت که اندر زمین سبزی و شکوفه نماندی و لب های آن بر کرانه گرداگرد به زمرد بافته بود هر که اندر آن بنگرستی پنداشتی مبقلۀ خیار است یا کشته زاری. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). تخم وفا و مهر در این کهنه کشته زار آنگه عیان شود که بود موسم درو. حافظ. نمیکنم گله ای لیک ابر رحمت دوست بکشته زار جگرتشنگان نداد نمی. حافظ
کشت زار. مزرعه: از آن چیزها نیز یکی آن بود که اندر خزینه فرش بساطی بود آن را باز کردندی و بدان نشستندی بدان وقت که اندر زمین سبزی و شکوفه نماندی و لب های آن بر کرانه گرداگرد به زمرد بافته بود هر که اندر آن بنگرستی پنداشتی مبقلۀ خیار است یا کشته زاری. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). تخم وفا و مهر در این کهنه کشته زار آنگه عیان شود که بود موسم درو. حافظ. نمیکنم گله ای لیک ابر رحمت دوست بکشته زار جگرتشنگان نداد نمی. حافظ